۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

خلاصه قسمت سی و سوم سریال افسانه جومونگ

. ۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

اینم از خلاصه قسمت سی و سوم افسانه ی جومونگ امیدوارم خوشتون بیاد

وقتی بادبادگ ها مثل بختک رو سر سرباز های هان خراب شدن ، ارتش هان به هم ریخت و بویو هم تا دید وضعیت خوبه حمله رو شروع کرد..

جومونگ - www.emperorsea.com

پسر بچه ای که واسه انتقام گرفتن مرگ پدرومادر ش به جنگ اومده بود و توی جنگ قبل جومانگ نجاتش داد زخمی میشه و میمیره

جومونگ - www.emperorsea.com

ولی قبل از مرگش جومانگ رو به شری گرفتار میکنه که شعله اش دامن همه رو میگیره بچه میگه ما رفتیم تو انتقام بابا ننمون رو از اینا بگیر

جومونگ - www.emperorsea.com

جنگ شدید تر میشه و سوهم میدونه اگه جنگ به صبح بکشه اوضاع واسه بویو هم بد میشه

واسه همین به سویونگ سفارش میکنه که اگه چیزی خواستن زود بهشون برسون...

جومونگ - www.emperorsea.com

جومانگ یکی از فرمانده های هان رو میکشه ، اما شاه هم زخمی میشه و اونو کشون کشون به خیمه اش میبرن

جومونگ - www.emperorsea.com

فرماندارهیون تو که میبینه خیلی اوضاع خرابه تصمیم به عقب نشینی میگیره و فرار میکنن ، اونم با یه عده سرباز کم

جومونگ - www.emperorsea.com

جومانگ به دائه سو تبریک میگه که خیلی زحمت کشیده (من که اصلا تو صحنه جنک ندیدمش)و میگه من باید ببینم نیروی دشمن چند نفره چون بازم میخوام بهشتون حمله کنم

جومونگ - www.emperorsea.com

وقتی جومانگ جسد اون پسره رو میبینه و اصرار افرادش برای کشتن فرمانده یم دون و گرفتن انتقام پسره میبینه ، بایه عده نیرو راه میفته طرف دشمن

جومونگ - www.emperorsea.com

جومونگ - www.emperorsea.com

نار و که اینا رو مبینه سریعا گزارش به دائه سو میده و دائه سو هم که نامرده و به نارو میگه بپر به فرماندار هیون تو خبر بده ا ون خودش میفهمه چیکار کنه

جومونگ - www.emperorsea.com

خبر پیروزی بویو به سومیرسه و خیلی خوشحال میشه اگر چه این خوشحالی یه عالمه غصه پشتشه

جومونگ - www.emperorsea.com

شاه که به شدت زخمی شده و هننوز از نتیجه جنگ خبر نداره میخواد لباس بپوشه بره بین سربازها تا روحیه اونا کم نشه که دائه سو سر میرسه و خبر پیروزی رو میده و شاه هم میفته

جومونگ - www.emperorsea.com

نارو خبر حمله جومانگ به دسته یوم دون رو به فرمانده هیون تو میده...

جومونگ - www.emperorsea.com

شاه میفته تو رختخواب و دکتر ش میگه باید هر چه زودتر برگرده به قصر

جومونگ - www.emperorsea.com

کاهن های بیکار قصر هم میرن پیش یومیول و یوری شاگرد کوچیکه به یومیول میگه که پرند ه سه پا ناپدید شده که این علامت بدیه....یومیول به شدت نگران میشه و یه نفر رو میفرسته دنبال جومانگ

جومونگ - www.emperorsea.com

از اون ور تو قصر هم سو ریانگ در حال تله پاتی ! با ارواح هست که شاد و شنگو ل به ملکه میگه جان خودم یه اتفاقای خیلی خوبی واسه دائه سو میفته

جومونگ - www.emperorsea.com

ملکه هم واسه یوهوا قر و غمزه میاد

جومونگ - www.emperorsea.com

تنها یه نفر از لشکر کوچیک جومانگ برمیگرده و میگه تا وقتی بهوش بودم دیدم جومانگ زخمی شد و بعدش بیهوش شدم و دیگه ندیدمش و همه افراد هم مردن....

جومونگ - www.emperorsea.com

دائه سو به ظاهر احساس ناراحتی میکنه و میفرسته پی جومانگ پیداش کنن

جومونگ - www.emperorsea.com

اویی خبر گم شدن جومانگ رو به بقیه میده و همه کپ میکنن

جومونگ - www.emperorsea.com

از همه بدتر سوسونو هست که یه کولی بازی در میاره تاریخی یه مدت هم مثل مات و مبهوت ها میشه

جومونگ - www.emperorsea.com

اما یه دفعه سوار بر اسب میره دنبال جومانگ ، سویونگ و اوتایی هم باهاش میرن


جومونگ - www.emperorsea.com

نخست وزیر میگه زودتر یه نفر رو به عنوان رییس گارد انتخاب کنین اما دائه سو میگه باید صبر کرد سربازی هانی که جومانگ رو زده به فرماندار گزارش میده که دیده که جومانگ بعد از زخمی شدن داخل پرتگاه افتاده و مرحوم شده..


جومونگ - www.emperorsea.com

از اون طرف هم ، گروه تجسس ویژه ، توی رودخونه یه جسد پیدا میکنن، تا این جسد رو از اب بیارن بیرون سوسونو خودشو تکه تکه میکنه و جیغ و ناله و گریه و اه و اشک....

جومونگ - www.emperorsea.com

وقتی میبینه جسد جومانگ نیست همونجا چمباتمه میزنه و بعد هم بیهوش میشه

جومونگ - www.emperorsea.com

جلسه اضطراری در ارتش بویو تشکیل میشه که با مسئله جومانگ چیکار کنن و همون موقع نارو خبر میده ارتش هان داره نیرو جمع میکنه دوباره به ما حمله کنه

جومونگ - www.emperorsea.com

سو بیهوش توی رختخواب میفته

جومونگ - www.emperorsea.com

نخست وزیر که قند اب تو دلش قندیل شده، به دائه سو میگه ببین چه خوش به حالت شده با یه تیر دوتا نشون زدی هم جومانگ مرد و هم تو جنگ پیروز شدی

جومونگ - www.emperorsea.com

دائه سو که میدونه به اندازه حومانگ عرضه نداره و نمیخواد توی این جنگ بازنده باشه به ملاقات فرماندار هیون تو میره محل ملاقات روداشته باشین:

جومونگ - www.emperorsea.com

دائه سو به فرماندهمیگه شاید اگه باز جنگ کنی ما بردیم ، ولی اگه جنگ نکنی ما هم به اون دو تاشهره حمله نمیکنیم و شاه هم که مردنی و رفتنیه و اگه من شاه شدم سولان رو میکنم ملکه!

جومونگ - www.emperorsea.com

اویی ماری و هیوپ از دائه سو میخوان بذاره برن با دشمن بجنگن تا هدف جومانگ تحقق پیدا کنه اما دائه سو اصلا جوابشون رو هم نمیده

جومونگ - www.emperorsea.com

سو بالاخره به هوش میاد و بهش میگن باید جمع کنی بریم که ارتش داره برمیگرده

جومونگ - www.emperorsea.com

دائه سو بهش میگه من درک میکنم واسه جومانگ ناراحتی ولی نذار یه مرده قلبت رو اذیت کنه اما سو میگه جومانگ نمرده

جومونگ - www.emperorsea.com

بعد هم با اسب میره به همون دریاچه ای که جسد یه نفر رو دیده بودن و به خاطراتش با جومانگ فکر میکنه

جومونگ - www.emperorsea.com

ارتش به بویو برمیگرده و شاه هم برگردونده میشه منتها بیهوش

جومونگ - www.emperorsea.com

ملکه از ذوق داره میمیره

جومونگ - www.emperorsea.com

دائه سو به مامی اش میگه یه پدری از اینا در بیارم که تو کیف کنی صبر کن هرچی زجر کشیدی جبران میکنم..

جومونگ - www.emperorsea.com

0 نظرات:

ارسال یک نظر