۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

خلاصه قسمت پنجم جومونگ

. ۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

ملکه از پسراش میپرسه مگه نگفته بودین که اون مرد ؟ یونگ پو هم میگه من خودم با دوتا چشمام دیدم که اون افتاد تو باتلاق هیچ راهی وجود نداشت که اون بتونه از اونجا زنده بیرون بیاد نگران نباش مادر … دفعه بعد … ملکه هم میگه اگه میخواین بکشینش باید خودتون اینکار رو بکنید ملکه به تسو میگه با اینکه همه فکر میکنن تو ولیعهد خواهی شد ولی تمام این ها به خاطر اینه که تو از بقیه بزرگتری و در واقع تو هنوز ولیعهد نشدی تا زمانی که رسما به مقام ولیعهد منسوب نشدی در این مقام نیستی هیچ کس نمیدونه که عالیجناب چه کسی رو به عنوان ولیعهد انتخاب میکنه و ممکنه جومونگ ولیعهد بشه … تو باید توجه پدر رو به خودت جلب کنی ! فهمیدی چی میگم ؟ تسو : بله

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-1.jpg

یونگ پو و تسو درباره کشتن جومونگ حرف میزنن و یونگ پو میگه این کار رو به من بسپار تسو هم میگه نباید دوباره اشتباه کنیم به موقع از شر اون خلاص میشیم فعلا باید بدونیم که تنها خطری که میتونه ما رو به دردسر بندازه آشکار شدن حقیقته ببین جومونگ چیکار میکنه و به من گزارش بده یونگ پو هم میگه همونطور که گفتی عمل میکنم !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-2.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-3.jpg

یوها به جومونگ میگه من هرگز سعی نکردم تو رو مثل یه مرد بار بیارم با اینکه یه پرنس بودی هنر های رزمی هم بهت یاد ندادم ! از سیاست هم چیزی بهت یاد ندادم می دونی چرا ؟

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-4.jpg

جومونگ : از زمان کودکیم شاهد بودم که چقدر به خاطر حسادت ملکه زجر کشیدید حتی قلدری برادران تسو و یونگ پو رو هم تحمل کردم در همان کودکی فهمیدم که این سرنوشت ما بوده به همین خاطر هم مثل یه ترسو رفتار کردم همیشه ساده لوحانه رفتار کردم تا همه مثل یه احمق با من رفتار کنند و بهم توجه نکنند

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-5.jpg

یوها میگه گفتی که منظورم رو فهمیدی اما این تمام موضوع نبود درسته که ما تمام عمر زیر سایه بقیه زندگیمون رو گزراندیم اما دیگه نباید اینطوری زندگی کنیم من کاری میکنم که تو ولیعهد و در نهایت جانشین پادشاه بشی تو باید ولیعهد بشی !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-6.jpg

جومونگ: اما جطور ممکنه ؟ برادر تسو ولیعهد هست نه من

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-7.jpg

یوها : تنها دلیلی که همه فکر کنن که اون ولیعهد اینه که تسو برادر بزرگ است. ولیعهد واقعی و جانشین پادشاه باید بتونه مساعدت پادشاه رو جلب کنه و طی یه مراسم رسمی به عنوان ولیعهد انتخاب بشه تو باید پادشاه بشی و یک کار ناتموم رو به اتمام برسونی برای به انجام رسوندن این کار

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-8.jpg

جومونگ : این کار مهم چی هست ؟

یوها : به موقع خواهی فهمید. از آنجا که ملکه ، تسو و یونگ پو قصد دارن به تو آسیب بزنند تو باید یاد بگیری که چطور از خودت محافظت کنی

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-9.jpg

یوها هم به خدمتکارش ( مودوک ) میگه که یه نفر برای آموزش به جومونگ میخوان و اینکه کسی در قصر نباید بفهمه و هویت ما باید پنهان بمونه و …

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-10.jpg

روز بعد جومونگ و یوها به محل میرن و کسی که قراره به جومونگ مهارت های رزمی یاد بده میاد !!!

مودوک میگه این برادر منه و اسمش موسانگ هست یوها هم میگه تو الان چکار میکنی ؟

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-11.jpg

موسانگ : من مسئول زندان هستم ! یوها به جومونگ میگه : تو باید هنر های رزنی رو یاد بگیری کسان زیادی مراقب تو هستند پس باید در خفا این امور رو یاد بگیری

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-12.jpg

مودوک به برادرش میگه که تو میتونی تقدیرت رو عوض کنی پس کارت رو خوب انجام بده موسانگ هم میگه اون کیه ؟ والدینش کی هستند ؟ مودوک هم میگه اون پسر یه نجیب زادست ! و به موسانگ کمی پول میده و اونا میرن

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-13.jpg

موسانگ به جومونگ میگه قبل از شروع شرایطی هست که باید قبول کنی. من میدونم که شما یه نجب زاده ای اما الان من ارباب تو هستم منظورم اینه که اخلاق من خیلی تنده به محض اینکه عصبانی بشم میزنه به سرم. جومونگ : مقام و رتبه مهم نیست تا زمانی که به من آموزش رزمی میدی ارباب من خواهی بود هر کاری که بگی میکنم موسانگ : چی باید صدات کنم ؟ جومونگ هم میگه به من بگو چومو !!!

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-14.jpg

موسانگ : دستات رو بیار بیرون. دستات مثل دختر ها میمونه ! من میرم به خونه تا یه چیزی بخورم و تو باید بری بالای اون کوه و برگردی ! با این دستهایی که تو داری حتی نمیتونی شمشیر دستت بگیری باید اول بدنت رو قوی کنیم و سعی نکن به من کلک بزنی !!!

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-15.jpg

جومونگ هم میره بالای کوه و برمیگرده پایین البته نه به این راحتی که من گفتم !!!

جومونگ برمیگرده به قصر و به مودوک میگه موسانگ برادر توست ؟ مودوک : بله - جومونگ هم میگه در کارش مهارت داره ؟ مودوک: بله، چرا می پرسید ؟ جومونگ: برای اینکه نمیتونم باور کنم ! به نظر من یه آدم همیشه مست و احمق میاد واقعا میتونم ازش چیزی یاد بگیرم ؟ مودوک : اون در هنر های رزمی مهارت بالایی داره زمانی جزو گارد سلتنطی بود ! میتونی بهش اعماد کنی ! جومونگ: بسیار خوب

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-16.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-17.jpg

جومونگ میاد سراغ موسانگ و بهش میگه امروز باید چگار کنم ؟ اونم میگه چرا دوباره از کوه بالا نمیری ؟

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-18.jpg

موسانگ هم دراز میکشه و جومونگ عصبانی میشه و میگه تمام کاری که تو یه ماه گذشته انجام دادم این بود که تا نوک کوه برم و برگردم پس کی میخوای به من هنر های رزمی یاد بدی؟ اصلا میتونی بهم یاد بدی ؟ دیگه نمیوتنم بهت اطمینان کنم موسانگ هم میگه ظاهرا اخلاقت هم مثل دختراست ! پرسیدی که آیا توان آموزش دادن به تو رو دارم ؟ دنبالم بیا

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-19.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-20.jpg

موسانگ جومونگ رو به زندان میبره و اونجا رو از قبل هم آماده کرده ( چوب هایی رو از قبل بریده بوده و آماده برای نصف کردن …. )

جومونگ میگه نمیدونستم که اینجا یه زندان وجود داره ! موسانگ هم میگه خود منم قبل از اومدن به اینجا نمیدونستم ! جومونگ میگه جرم زندانی های اینجا چیه ؟ موسانگ: نمیدونم، بعضی از اینها حتی ده بیست سال هست که اینجا هستند هیچکس نه اسمشون رو میدونه و نه اینکه برای چی آوردنشون اینجا. گفتی که میخواهی مهارت من رو ببینی ؟ بسیار خوب بهت نشون میدم

و اون چوب هایی که از قبل آماده کرده بود رو نصف میکنه و … که جومونگ باورش بشه

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-21.jpg

جومونگ هم با شمشیر چوبی مشغول تمرین میشه اونم به مقدار خیلی زیاد و شب و روز !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-22.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-23.jpg

تسو و یونگ پو هم تو قصر با هم تمرین میکنن ( مهارت تسو خیلی بیشتر از یونگ پو هست )

ژنرال هوک چی میگه پرنس تسو شما در هنر های رزمی بی همتا هستید ! اگر یه جنگ دیگه راه بیفته شما شاهزادگان میتونین ارتش رو به جای پادشاه رهبری کنین ! تسو به نخست وزیر میگه : من شنیدم هیون تو داره به نواحی تحت تسلط بویو فشار میاره - فکر میکنی عاقبت جنگ بین بویو و هیون تو چی میشه ؟ نخست وزیر: مسلما جنگ دشواری خواهد بود یونگ پو هم میگه چرا مشکل خواهد بود ؟ نخست وزیر : چون سلاح های ما قابل مقایسه با سلاح های اون ها نیستند دلیل اینکه ما توانستیم در جنگ های کشور گشایی پیروز بشیم تلاش های عالیجناب بود و اینکه ایشون سعی کردند تا وضع سلاح های ما رو بهبود ببخشند اما سلاح های ما در مقابل قوم هان خیلی ضعیفه و اگر نتونیم از سلاح های پیشرفته تری استفاده کنیم نمیتونیم در مقابل اونها خوب بجنگیم !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-24.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-25.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-27.jpg

خبر میرسه که آهنگر ها تونستند سلاح های بهتری تولید کنند و پادشاه به آهنگری میره

پادشاه میپرسه آیا خودت اونا رو درست کردی ؟ سرپرست آهنگر ها ( موپال مو ) هم میگه بله عالیجناب این بهترین شمشیریه که تونستیم بسازیم ! پادشاه میگه میخوام شمشیر رو امتحان کنم مقدمات رو حاضر کنید

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-28.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-291.jpg

سو سو نو هم از سفر تجاری بر میگرده و یون تابال ازش میپرسه علت تاخیر چی بود ؟ سو سو نو هم میگه تقسیر من بود که دیر برگشتیم ! اوتی هم گزارش سفر رو میده و یونتابال هم میگه کارتون خوب بود !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-30.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-31.jpg

یومیول در حال شستن خودش هست ! که یونتابال از دور اونو نگاه میکنن و سایونگ میگه اون یومیول کاهن اعظم بویو است اگر میخواهید نظر پادشاه بویو رو به خودتون جلب کنید اول باید نظر یومیول رو به خودتون جلب کنید ! یونتابال : چطور میتونم چنین کاری کنم ؟ سایونگ: من نمیدونم این راه رو خودت باید پیدا کنی !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-32.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-33.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-34.jpg

موقع برگشت یومیول و … به قصر یونتابال جلوشون رو میگیره و خودش رو معرفی میکنه و میگه اگر امکان داره میخوام با کاهنه اعظم صحبت کنم ! یومیول هم میگه که چه آرزویی داری ؟ یونتابال هم میگه میخوام در سراسر کشور تجارت کنم . یومیول میگه در قصر پیشگویی به دیدن من بیا !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-35.jpg

ژنرال چند سرباز رو برای محافظت از محل آزمایش شمشیر جدید میزاره

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-36.jpg

همه آماده آزمایش شمشیر جدید میشن و پادشاه هم وارد محل میشه و یومویل هم همین لحظه وارد میشه و میپرسه چرا من رو احضار کردین ؟ پادشاه هم میگه آهنگر سلاح جدیدی ساخته ما اونها رو در مقابل شما امتحان میکنیم !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-37.jpg

قبل از شروع تسو میگه بزارین من این شمشیر رو امتحان کنم پادشاه هم قبول میکنه و تسو میگه لطفا بزارید جومونگ حریف من باشه و به جومونگ میگه حاضری این مبارزه رو انجام بدی ؟ جومونگ هم قبول میکنه

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-38.jpg

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-39.jpg

جومونگ شمشیر قوم هان و تسو شمشیر جدید رو بر میدارن !

تسو میگه نگران نباش مطمئن باش نمیکشمت !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-40.jpg

مبارزه شروع میشه

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-41.jpg

بعد از 1 دقیقه شمشیر تسو توسط شمشیر جومونگ که قوم هان ساخته بود نصف میشه و یه همچین حالتی به وجود میاد !

http://kabloo.files.wordpress.com/2008/10/ju-mong-ep-05-part-a-42.jpg

0 نظرات:

ارسال یک نظر