فرماندار جدید هیون تو به قصر میرسه
فرماندار جدید کسی نیست جز یانگ جونگ ( همون کسی که در قسمت اول گوم وا با کمک اون یوها رو از زندان آزاد کرد ! ) و گوم وا از دیدنش تعجب میکنه
جشنی به مناسبت ورود فرماندار جدید ترتیب میدن و بعد از نوشیدن و …. میرن که با هم صحبت کنن :
گوم وا: فرماندار جديد هيون تو با ديدار از بويو قبل از رفتن به هيون تو تصميم عجيب و غير منتظره اي گرفته اند ما از موضوع اين ديدار با خبر نبوديم به همين خاطر تدابير امنيتي رو بیشتر کردیم هرگز انتظار نداشتم كه فرماتدار جديد شما باشيد اين فوق العاده است
یانگ جونگ: در حقيقت از آمدن به اينجا دو هدف داشتم اول اينكه شما رو ببينم و بعد اينكه نامه قوم هان رو به شما تقديم كنم
گوم وا بعد از خوندن نامه عصبانی میشه و میگه : هدفت از آمدن به اينجا فقط همينه؟
یانگ جونگ: قوم هان از الان به بعد ايگه اجازه پيشرفت و پيروزي رو به شما نمي ده
گوم وا: اين پيروزي نيست هدف ما از اين لشگركشي ها فقط اينه كه مردم هم نژادمون رو با هم دوباره متحد كنيم اين مسئله اي نيست كه شما در اون مداخله كنيد
یانگ جونگ: شمشيرهاي ساخت بويو در قوم زينگ رن ، وو جو و چند جاي ديگه هم ديده شده اين كار هم بايد منع بشه
گوم وا: شهر هيون تو رو ترك كن نتيجه پيوستگي من و شما فقط دشمني خواهد بود
یانگ جونگ: حتما متوجه شده ايد كه استفاده قوم سان بي از سواره نظام ما ، يكي از اقدامات من بوده اگر عاليجناب نصيحت من رو قبول نكنند ما نه تنها قوم سان بي رو ، بلكه تمام مسايگان بويو رو مجهز به اسلحه هاي فولادي خودمون ميكنيم و علاوه بر اينها دو ميليون نفرنيروي نظامي در لیادونگ مستقرند و فقط منتظرند تا از دستورات اطاعت كنند حالا هنوز هم مي خواهيد به اين جنگ ادامه بديد؟
دوباره جلسه ای تشکیل میشه و نخست وزیر میگه : متاسفانه اشتباه شما در اين بود كه هيچ اقدام متقابل مناسبي نداشتيد لطفا من رو به مرگ محكوم كنيد
یومیول: اين فقط تقصير نخست وزير نبوده يانگ جونگ اطلاعات زيادي از بويو داره علاوه بر اين، ظاهرا مدت زياديست كه بروي آماده كردن اين مسائل كار كرده عاليجناب قبل از اينكه خورشيد بويو طلوع كنه بايد طوفان عظيمي به راه بندازه
گوم وا: خوب گوش كنيد قبل از اينكه من براي هميشه چشمانم رو ببندم كسي كه امروز ما رو تحقير كرد به سزاي عملش ميرسه جناب وزير كار در آهنگري ها رو تعطيل كنيد و همه چيز رو مخفي نگه داريد در ضمن به ژنرال هم خبر بديد بهش بگيد كه ارتش رو مرخص كنه
نخست وزیر هم به موپال مو و افراد کارگاه آهنگری میگه که کار رو تعطیل کنن و به آهنگری برنگردن
موپال مو هم برای اینکه به پرنس جومونگ خبر بده که کارگاه تعطیله و نباید بره اونجا به قصر میره اما نگهبان میگه پرنس جومونگ در قصر نیست !
جومونگ مشغول تمرین با موسانگ در کوه چون ما هست و از این موضوع خبر نداره !
موسانگ بهش میگه که خیلی پیشرفت کردی و تونستی بیش از 10 ضربه رو دفع کنی !
افراد یانگ جونگ قصر رو میگردند و به یانگ جونگ میگن که ظاهرا هیچ کارگاه آهنگری در قصر نیست !
یانگ جونگ هم میگه غیر ممکنه جاسوس های من به من گفته اند که در اینجا یک کارگاه آهنگری هست به گشتن ادامه بدید اونقدر بگردید تا پیداش کنید
جومونگ شبانه به کارگاه آهنگری میره و مشغول کار میشه که کوره منفجر میشه !
و اینهم قیافه جومونگ بعد از انفجار (البته خیلی ترسیده ! ):
سرباز ها برای خاموش کردن آتش میان و افراد یانگ جونگ میفهمن که قضیه چی بوده و به یانگ جونگ میگن
یونگ پو به تسو میگه که جومونگ در دام تله اي افتاد كه براش گذاشته بودم ! اين بار حتما به سختي مجازات خواهد شد
تسو: خفه شو - اي احمق هيچ مي دوني كه چكار كردي؟ به خاطر كاري كه كردي روابط بين بويو و قوم هان تيره تر خواهد شد
یونگ پو: منظورت چيه؟
تسو: هدف اصلي آمدن فرماندار هيون تو به بويو اين بوده كه ما رو زير نظر بگيره تا بفهمه اوضاع آهنگري ها و اسلحه سازي ما چطوره پدر دستور داد تا تمام كارگاه های آهنگري و اسلحه سازي ها تعطيل بشن اما به هر حال حالا ديگه بخاطر تو فرماندار هيون تو از همه چيز با خبر شده از بين بردن جومانگ مهمه اما تو چطور تونستي اين كار رو با به خطر انداختن منافع كشورمون انجام بدي؟ اصلا مغز توي اون سرت هست؟
یونگ پو: من متاسفم لطفا من رو ببخش برادر
تسو: حالا كه همه چيز خراب شده ما ديگه نمي تونيم كاري بكنيم اگر كسي بفهمه كه اين كار تو بوده مجازات سختي در انتظارت خواهد بود پس برو و ببين كه اوضاع چطور پيش ميره
یانگ جونگ پیش پادشاه میره و میگه: موضوع چيه؟ مگه شما نگفتيد كه هيچ كارگاه آهنگري در اينجا وجود نداره؟ قبل از اينكه وارد بويو شوم شنيده بودم كه كارگاه آهنگري بويو به مراتب خيلي بزرگتر از كارگاه ما در هيون تو هست و اين كارگاه آهنگري با آهن گداخته شده شمشير مي سازه و شنيده بودم كه اين اسلحه ها از شمشيرهاي قوم هان بهتر خواهند بود هنوز هم ميخواهيد حقيقت رو پنهان كنيد؟ سريعا تمام كارگاههاي آهنگريتون رو تعطيل كنيد و توليداتتون رو به پايان ببريد تا قبل از اينكه اين كار بطور كامل انجام نشه تمام تجارت هاي بين قوم هان و بويو معوق خواهد بود
جلسه ای تشکیل میشه ……
مسئول قصر: پرنس جومونگ ،در اين چند مدت، نه تنها ارتباط ناشايستي با خدمتكار قصر داشته حتي باعث اختلال در قصر هم شده و اين ها فقط بخاط بخشودن و رفتار شما با ايشون بوده كه در نهايت چنين اوضاعي پيش اومد در هر حال كاري كه اينبار ايشون انجام دادند يه هيچ وجه قابل بخشش نيست
ژنرال: قبل از اينكه كسي بخواد وارد كارگاه آهنگري بشه بايد اول از شما اجازه كسب كنه امكان نداره كه پرنس جومونگ از اين امر با اطلاع نبوده باشند سرپيچي از دستورات شما گناه غير قابل بخششي است بعلاوه ايشون خسارت جبران ناپذيري به بويو وارد كرده اند با اين حال كه يك پرنس هستند اما بايد به سختي مجازات بشوند
نخست وزیر: اگر به اين مسئله رسيدگي نكنيد پايه هاي حكومت ما متزلزل خواهد شد لطفا خيلي محتاط رفتار كنيد
پادشاه: پرنس جومونگ رو بياريد اينجا
پادشاه: چطور تونستي چنين كاري بكني؟ قبل از اينكه افسران چيزي بگن ،خودت توضيح بده
جومونگ: توضيحي وجود نداره هر تنبيهي كه مقرر كنيد من مي پذيرم
پادشاه: تو ديگه پرنس بويو نيستي سريعا قصر رو ترك كن
همه از این تصمیم پادشاه تعجب میکنند !!! از جمله جومونگ
جومونگ: پدر درسته كه من گفتم هر مجازاتي رو كه بگيد قبول ميكنم اما خواهش مي كنم من رو از قصر بيرون نكنيد قول مي دم كه ديگه كاري نكنم كه باعث رسوايي پدرم بشه لطفا من رو ببخشيد
پادشاه: ساكت شو تو خسارت زيادي به بويو وارد كردي، من مي تونم اين رو ببخشم تو باعث شدي كه فرماندار هيون تو من رو به مسخره بگيره، من مي تونم اين رو هم ببخشم اما تو به تمام انتظاراتي كه من ازت داشتم خيانت كردي و اين غير قابل بخششه سريع قصر رو ترك كن چرا شما ها ايستاديد اين لعنتي رو از اينجا بندازيد بيرون
مودوک به بانو یوها میگه که جومونگ رو از مقام پرنس بودن خلع کردن و از قصر بیرون انداختن !
یوها: مي دونستم كه چنين اتفاقي خواهد افتاد در حقيقت خيلي هم بد نشد بهتر بود كه از پرتگاه بيوفته پايين و بعد، تنها در صورتي كه خودش بتونه از پرتگاه بياد بالا، يعني موفق شده
خبر به ملکه و بقیه میرسه اونها خیلی خوشحال میشن و ملکه میگه: اين عاليه ديگه از شرش خلاص شديم حالا ديگه تاج و تخت مال ماست تسو حالا كه بزرگترين مانعت بر طرف شده تنها كافيه كه درست به وظايفت عمل كني حالا ديگه عاليجناب فقط تو رو داره كه به عنوان وليعهد منسوب كنه - برادر تو بايد مطمئن بشي كه تسو مي تونه نظر مثبت عاليجناب رو به خودش جلب كنه پس تا اونجايي كه مي توني بهش كمك كن
جومونگ میره که مادرش رو ببینه اما مودوک بهش میگه که بانو یوها نمیخواد شما رو ببینه !
جومونگ هم به مادرش احترام میذاره از بیرون اتاق
موقع رفتن به مودوک میگه: من مادرم رو از الان به بعد به تو مي سپارم
مودوک: عاليجناب اين رو رو بگيريد اينها كمي جواهر هستند با اين حال كه زياد نيستند اما براي سير كردن شكم يك نفر كافي هستند اينها رو با خودتون ببريد
جومونگ: مهم نیست
مودوک: شما كسي رو بيرون از قصر نمي شناسيد چطور ميشه اون بيرون زنده موند؟ اينها رو با خودتون ببريد — جومونگ هم از قصر میره !!!
بانو یوها: رفت؟ سريعا برو پيش برادرت - برادرت تنها كسي كه جومونگ در بيرون از قصر مي شناسه پس حتما دنبالش خواهد گشت برو و بهش بگو كه جومونگ رو نبينه
همونطور که بانو یوها پیش بینی کرده بود جومونگ سراغ موسانگ میره اما نگهبان های زندان بهش میگن که مسئول زندان عوض شده و نمیتونه بره داخل زندان ! و جومونگ هم میره به بازار
تو بازار سه عدد دزد جومونگ رو میبینن که با خودش یه کیسه حمل میکنه و میرن سراغش
با یه نمایش ساختگی 2 تا از اونا حواس جومونگ رو پرت میکنن و سومی هم کیسه جواهر جومونگ رو بر میداره و جومونگ هم نمیفهمه
جواهرات رو پیش دوچی ( همون قاچاقچیه ) میبرن و اونم میگه این جواهر رو از کجا آوردین این واسه افراد عادی نیست این واسه خانواده سلطنتی هست و بعد از چونه زدن دوچی به قیمت پایینی جواهرات رو ازشون میخره !
بویونگ ( همون زنی که جومونگ بخاطرش بازخواست شد) برای دوچی کار میکنه و یکی از اون 3 نفر به اون علاقه مند هست و بهش یه انگشتر هدیه میده !!!
جومونگ میره به رستوران ! و غذا میخوره و موقع غذا خوردن یاد حرف های پادشاه میوفته
وقتی میخواد پول غذا رو حساب کنه میبینه که پول نیست !!! و به صاحب رستوران میگه که پولم رو گم کرده ام اونم میگه تو روز روشن هم میخوای دزدی کنی؟ تو ظاهرت مثل یه نجیب زادست چطور می تونی دزدی کنی؟
صاحب رستوران و چند نفر دیگه میخواستن جومونگ رو بزنن که فرشته نجات ( سو سو نو ) باز هم از راه میرسه و میگه من پولش رو حساب میکنم ! و پول غذا رو حساب میکنه و به جومونگ میگه: پرنس بويو حتي دو سكه مسي هم براي غذا خوردن نداره
جومونگ: من حتما پولش رو بهت بر مي گردونم
سو سو نو: اين كار رو براي نيكوكاري كردم، احتياجي نيست پولش رو بهم بدي و به اوته میگه بریم
جومونگ بعد از چند لحظه میره دنبالشون و میگه: يه لحظه صبر كن مي خوام يه چيزي بهت بگم بزار من براي خانواده تو كار كنم اين طوري مي تونم پولي رو كه بهم قرض دادي بهت بر گردونم اين كار براي گروه تجاري شما هم سود داره
سو سو نو: من در يك خانواده تاجر به دنيا اومدم و تا حالا در تجارتهاي زيادي شركت داشتم وقتي كارم رو شروع كردم، اصول اوليه اعتماد اولين چيز بود كه ياد گرفتم اما تا حالا هر چي كه بهم گفتي دروغ بوده من چطور مي تونم چنين آدمي رو استخدام كنم؟ من چطور مي تونم براي كار خودم از يك پرنس بويو استفاده كنم؟
سو سو نو: خواهش ميكنم من رو ببخشيد، عاليجناب !
قسمت هفتم:
مودوک: پرنس جومونگ زخمی شده !
اوته: دوچی سو سو نو رو دزدیده !
0 نظرات:
ارسال یک نظر