۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

خلاصه قسمت پنجاه و دوم سریال جومانگ

. ۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

خورشید که میگیره همه یه جوری دست و پاشون روگم میکنن و همه جا همه از ترس م یلرزن تو قصر هم همینطوره و فقط ژنرال جرات میکنه حرف بزنه و بگه این یه نشونه بدبختیه


ارتش دامول هم از ترس مستثنا نیست و موپالمو میگه بابام میگفت وقتی خورشید میگیره شاه میمیره


بالاخره یومیول غشی هم به هوش میاد و به جومانگ میگه این یه نشونه است از اینکه دولت فعلی بویو قراره با خاک یکسان بشه و یه دولت جدید جای اونو بگیره


بین همه کسی که تو قصر غش میکنه کاهن هست و ملکه میاد به دیدنش تا ببینه چیه و چه خبره


کاهن میگه برید کاسه کوزه هاتونو جمع کنین که همگی بدبخت شدیم



و اما اگه همه جا رو اب ببره یونگ پو رو خواب میبره که ماجین میاد صداش میکنه و ازسیر تا پیاز قضیه رو واسش میگه ....


جومانگ برمیگرده پایگاه و


واسه ملت سخنرانی میکنه که ما الیم و بلیم و همین فردا پس فردا ست که پوز دائه سو رو بزنیم

غشی ترین بانوی قصر هم بالاخره سر پا میشه و اولین کاری که میکنه اینه که به شاه سر بزنه وشاه یواشکی بهش میگه همین روزهاست که بزنم پس گردن دائه سو و از رو صندلیم بندازمش اون ور ،اینطوری نمیشه



و اما دائه سواین وسط اصلا رو خودش نمیذاره که این علائم معنی بدی داشته باشه وبه وزیر ها میگه وای به حال کسی که ببینم این اتفاقات رو بد تفسیر کنه


ژنرال هیوک رو مخ وزیر اعظم کار میکنه و میگه از وقتی این یه علف بچه شاه شده یه روز خوش ندیدیم یه کاری کن زودتر خود شاه اصلی رو برگردونیم ،وزیر اعظم زیر بار نمیره


ماری و هیوپ به جومانگ میگن سوسونو پیشنهاد کمک تور و رد کرده و فعلا وقت کمک کردن به اون نیست

0 نظرات:

ارسال یک نظر